خر و خریدار

روباهی در بازار علوفه فروشی داشت. همیشه علوفه‌هایش خشک و مانده و گاه مسموم بود.

روزی میمون از کنار ِ حجره‌‌ی ِ روباه می‌گذشت. نزد ِ وی رفت و پرسید:« تو که علوفه‌هایت خشک و مانده و گاه مسموم است، چگونه سال‌ها این حجره را نگاه داشته ای؟»

روباه پوزخندی زد و گفت‌:‌« تا که خر هست، خریدار هم هست »