عقاید محترم نیستند

بسیاری برای ِ وانمود کردن به داشتن ِ تحمل و مدارا می گویند: عقاید محترم اند و یا باید به «عقاید» ِ «دیگران» احترام گذاشت.

این ترکیب هم مثل بسیاری از ترکیب ها و واژهائی ست که ایرانیان بدون فهمیدن و تامل کردن استفاده می کنند و از گفته ی ِ خود نیز دلشادند!

فرض کنید فردی در هند «گاوپرست» است. آیا می توان به «گاو پرستی» احترام گذاشت؟ «گاوپرستی» یک «عقیده» است، حرمت گذاشتن به یک عقیده به معنای ِ در پی داشتن ِ یک سلسله از باید ها و نباید های ِ آن عقیده است.

یا خرافات ِ رایج در جامعه ایران؛ به هر گونه و هر شکل. هر کدام برای خودشان یک «عقیده» اند. آیا می توان به آن ها احترام گذاشت؟ و به بایدها و نباید های آن ها تن داد؟

البته احترام نگذاشتن به معنای توهین کردن نیست.

آن چه باید در نظر داشت احترام گذاشتن به «انسان» است، بدون توجه به عقیده و مرام. چرا که عقاید به خودی ِ خود دارای ِ حیات نیستند و در فکر ِ آدمی حیات می یابند.

باید با عقاید ستیز کرد و بر آن ها شورید، اما با صاحبان ِ عقاید نباید چنین کرد.

 

خارج از بحث:

متاسفانه زبان ِ فارسی هم چنان دچار ِ «کژتابی های ِ فلسفی» ست. البته این به جز به اصطلاح ِ زبان شناسی «به تعویق افتادن معنا» ست که ویژگی ِ کلی ِ زبان به طور عام است.

کژتابی نوعی نارسائی محسوب می شود. به عنوان نمونه در یونان باستان (در دوران ِ ابتدائی آغاز ِ فلسفه) عبارت : «برگ سبز است» بسیار مورد مناقشه بود. پرسش مطرح شده این بود: چگونه ممکن است چیزی هم برگ باشد و هم سبز.اما امروز برگ را حامل و سبز را محمول می دانیم و در دستور ِ زبان برگ موصوف و سبز صفت است. هنوز اما در زبان فارسی دچار ِ این گونه کژتابی ها به خصوص در مورد ِ متون ِ فلسفی، چه ترجمه چه تالیف هستیم. حتا در مورد ِ واژه ها نیز دچار ِ سرگیجه می شویم.متن بالا نیز مستثنا نیست.

در زبان ِ فارسی واژه ها «معنا» دارند اما «هویت» ندارند.