خر و خریدار

روباهی در بازار علوفه فروشی داشت. همیشه علوفه‌هایش خشک و مانده و گاه مسموم بود.

روزی میمون از کنار ِ حجره‌‌ی ِ روباه می‌گذشت. نزد ِ وی رفت و پرسید:« تو که علوفه‌هایت خشک و مانده و گاه مسموم است، چگونه سال‌ها این حجره را نگاه داشته ای؟»

روباه پوزخندی زد و گفت‌:‌« تا که خر هست، خریدار هم هست »

نظرات 4 + ارسال نظر
ناشکیبا چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:06 ق.ظ http://nashakiba61.blogfa.com/

سلام
آره واقعا موافقم. امیدوارم خرها کم تر شوند. شاید بعضی دکان ها به علت کسادی بسته شوند

پورمحمد جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:59 ق.ظ http://pourmohammad.blogfa.com/

درود
کوتاه وپرمعنی. به یادمزرعه ی حیوانات جرج اوورل افتادم وگوسفندا.
با اجازه این نوشته تان رابه شاگردانم ازقول شما نقل می کنم.
حکایت جالب وقابل تاملی است.اما نکته ای میخ واهم بگویم:
گاهی فکرمی کنم جناب خربا توجه به این که یونجه بیشترمصرف کرده حوصله وصبرش بیشتراست.جدی می گویم .شاید هم خودش رابه خریت زده!
نامه ای به یک الاغ راحتما خوانده اید.

بدرود

امنه /گاهنبار سه‌شنبه 9 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام دوست گرامی .
جالب بود و مصداق واقعیت ما .

نیستان پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:10 ب.ظ http://neyestan-fa.blogspot.com

از این که قدم رنجه کردین ممنون
داستان جالبی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد