راهنمایی کوچک برای علاقهمندان به فلسفه
مدتهاست استقبال از کتابهای فلسفی روندی رو به رشد دارد. افزایش تعداد عنوان، شمارگان و ناشران حوزه فلسفه گواه این ادعا ست. فلسفه نیز همانند هر پدیده دیگری با فراگیر شدنش مستعد آسیب و انحراف از کارکرد اصلیاش است. هر چند این مسئله موضوع این نوشتار نیست.
قبل از شروع باید متذکر شوم که منظور از ورود به فلسفه در این نوشتار، مطالعه جدی و هدفمند فلسفه و در نهایت مواجهه با متون اصلی فلسفه است و نه خواندن آثار شبه فلسفی یا آثاری که سعی در تبدیل فلسفه به مقولهای دمدستی و مرتبط با امور روزمره دارند.
فلسفیدن آغاز مواجهه با فلسفه است
تصور برخی از فلسفه این است که باخواندن یک یا چند کتاب اتفاقی عجیب درونشان بیفتد(چیزی شبیه جادو) و ایشان مبدل به فیلسوف شوند.
جوهره اصلی فلسفه پرسشگری است. اگر دارای ذهنی نقاد، پرسشگر و اهل چالش هستید پا در قلمرو فلسفه گذاشتهاید.
اما طبعا این کافی نیست و نیاز به آموزش و تعمیق نگاه چیزی ست که تداوم فلسفیدن را ممکن میسازد. داشتن یک یا چند پرسش پراکنده بیآنکه سامان و نظامی داشته باشد راه به جایی نخواهد برد.
دو رویکرد برای ورود به فلسفه
1- مطالعه همگام با تاریخ فلسفه
بر خلاف سایر علوم، تاریخ فلسفه از خود فلسفه جدا نیست.
امروز برای فردی که به فیزیک، نجوم، شیمی و... علاقه دارد، اطلاع از تاریخ این علوم ضروری نیست چرا که با کشف یا دستاورد جدید، یافتهها و حقایق قبلی و چه بسا نظام قبلی منسوخ شود.
اما در فلسفه چنین نیست. بسیاری از آثار و اندیشههای فیلسوفان یونان باستان همانقدر معاصر ما هستند که فیلسوفان سده بیستم.
حُسن خواندن فلسفه از یونان مواجهه فرد با زبانی ساده(نسبت به فلاسفه آلمانی) است. همچنین بسیاری از مباحث و موضوعات فلسفه را از ابتدا دنبال خواهد کرد.
لازم به ذکر است در هم تنیدگی فلسفه غرب و رابطه دیالکتیک هر فیلسوف با فیلسوفان گذشته و آینده، بالاخره خواننده جدی را به مطاله فلسفه یونان باستان میکشاند.
در فلسفه همه راهها به یونان ختم میشود.
2- مطالعه موضوعی
نحوه دیگر مطالعه فلسفه مطالعه موضوعی است. مطالعه مباحثی چون معرفتشناسی، اخلاق، زیبایی شناسی، زمان، علیت و... از دید فلاسفه و مکتبهای مختلف.
حُسن این روش کسب نگاهی جامع نسبت به یک موضوع است. هر چند در نهایت باید باز هم متون اصلی فلاسفه رجوع کرد.
ملزومات
متن
خواندن فلسفه به طور جدی مستلزم خواندن متون اصلی فیلسوفان است. صرف خواندن کتابهایی درباره یک فیلسوف یا آثارش نمیتواند فرد را به طور جدی وارد جهان فلسفی وی کند.
اندیشیدن
حتا خواندن متون اصلی فلسفه نیز به تنهایی کافی نیست. مرور، بازخوانی و در نهایت اندیشیدن درباره این متون به اندازه خواندنشان است.
گفتوگو
گفتوگو از ارکان مهم در فلسفه است. بختیاری اهل فلسفه داشتن طرف مقابلی برای گفتوگو است(چه مخالف چه موافق). در نبود چنین امکانی، بهترین جایگزین کتابهای تفسیر و نقد در حوزه فلسفه است.
فایده فلسفه چیست؟
اگر منظور این است که خواندن فلسفه منجر به ثروتمند شدن شود، پاسخ منفیست و فلسفه نه تنها فایدهای ندارد که یک سره ضرر است.
آیا فلسفه زندگی را برای ما راحتتر میکند؟
هم بله و هم خیر.
بله زیرا فردی که دچار فلسفه است پاسخ پرسشهای خود و پرسش پاسخهای خود را مییابد.
اما فلسفه خود پرسشآفرین است و آن گلوله کوچک برف میغلتد و فربهتر میشود. لذا بسیاری موضوعات که اکثر مردم التفاتی به آنها ندارند برای اهل فلسفه محل پرسش و تامل است. اساسا الگوی زیست اهل فلسفه با مردمان عادی متفاوت است و تفاوت در ارزشها و ضدارزشها تعیین کننده است.
امیل سیوران، فیلسوف اگزیستانسیالیست رومانیایی، میگوید: شکی که به سلامتی شما آسیب نزد، شکی حقیقی نیست.
برای آنان با فلسفه به طوری جدی میآمیزند دیگر جهان، جهان نیست. این نکته مهم و در عین حال برای برخی مشوق و برای بسیاری بازدارنده است.
اوایل ِ اسفند مقالهای برای ِ روزنامه اعتماد ارسال کردم. مقاله دوازدهم اسفند در روزنامه چاپ شد اما خودم خبردار نشدم. لینک ِ روزنامه و مقاله در ادامه می آید هر چند نام ِ من اشتباه درج شده است.
عنوان ِ مقاله «آگوستینوس، مروری بر آرا و افکار ِ او» بود اما در روزنامه با عنوان ِ «آگوستینوس، فیلسوف ِ دوستدار خداوند» چاپ شد.
پایگاه ِ اطلاعات ِ نشریات ِ کشور
مقدمه
آگوستینوس در سیزدهم ِ نوامبر ِ 354 میلادی در تاگاسته واقع در ایالت ِ نومیدیا در افریقای ِ شمالی زاده شد. او ابتدا آیین ِ مانوی را پذیرفت اما پس از این که احساس کرد این مرام او را اقناع نمیکند، مسلک ِ مانوی را ترک و پس از مدتی به مسیحیت گروید. او در سال 387(33سالگی) غسل ِ تعمید داده شد و به تاگاسته بازگشت و صومعهای کوچک دایر کرد. آگوستینوس در سال 6-395 به مقام ِ اسقف ِ هیپو انتخاب شد و تا پایان ِ عمر در این سمت باقی ماند. او تالیفات ِ بسیاری از خود به جا گذاشت، از جمله : شهر ِ خدا، درباره تثلیث و اعترافات. هم چنین رساله و خطابههای ِ زیادی در رد ِ فرقههای ِ دیگر و جریانهای بدعتگذار در مسیحیت نگاشت. آگوستینوس سرانجام در سال 340 میلادی در حالی که شهر ِ هیپو در محاصره واندالها بود درگذشت.
فلسفه در مسیحیت
روی آوردن ِ مومنان ِ مسیحی به فلسفه در واکنش به ایرادات و نقدهای ِ فلاسفه مشرک بوده است.«اندیشیدن» امریست که باید پس از ایمان صورت گیرد. پولس قدیس به همکیشان ِ خود هشدار میدهد:« مواظب باشید کسی شما را با فلسفه و تعلیمات ِ فریبندهی ِ این جهانی جلب نکند» .
و گفته توتولیانوس: « ایمان میآورم چون غیر ِ معقول است» را آگوستینوس اصلاح میکند:« ایمان میآورم تا بفهمم» و اضافه میکند :« مرجعیت ِ کتاب ِ مقدس از تمام ِ کوششهای ِ عقل ِ انسان بالاتر است».
زمانه آگوستینوس
آگوستینوس علاوه بر آن چه گفته شد، رسالتی دیگر برای خود قائل بود و آن حفظ ِ وحدت و یکپارچگی ِ مسیحیان زیر سقف ِ کلیسا بود. لذا وی علاوه بر مشرکان با بدعت گذاران نیز جدالهای ِ زیادی داشت. بختیاری ِ آگوستینوس رسمیت یافتن ِ مسیحیت در امپراتوری ِ روم بود. هر چند وی با خطرات و محدودیتهای ِ پیشینیان مواجه نبود، اما گرفتار ِ بدبینی ِ رومیان نسبت به دین ِ جدید پس از شکست از بربرها(اقوام ِ ژرمن) بود.
فلسفه
آگوستینوس فیلسوف را دوستدار ِ خداوند میداند، زیرا فقط او دارای ِ حکمت ِ حقیقیست. آگوستینوس با تالیف ِ رسالهای در
اواخر ِ عمر با نام «تجدید ِ نظر در نظرات ِ سابق»، علاقه خود را به فلسفه در جوانی را افراطی، و ایمان ِ بدون ِ استدلال را مرجح بر فعالیت ِ عقلی دانست.
شناخت
آگوستینوس شناخت ِ بدون ِ هدف ِ غائی را مردود میشمرد.
او در فاصله سست شدن اعتقادش به آیین مانوی تا گرویدن به مسیحیت مطالعاتی بر آثار ِ ترجمه شده فلسفه متاخر ِ یونانی یعنی نوافلاطونی داشت که او را تحت ِ تاثیر قرار داد و در واقع زمینه را برای ِ گرایش به مسیحیت در وی آماده کرد. لذا بسیاری از نظرات ِ او در باب ِ شناخت، انواع و اعتبار ِ آنها تا حد ِ زیادی به دیدگاههای ِ افلاطونیان و نوافلاطونیان شباهت دارد.
آگوستینوس هر چند مانند ِ افلاطون شناخت ِ حسی را در پایین ترین مرتبه قرار میدهد اما آن را به کل بیاعتبار و علم سایهها نمیداند(مثال غار ِ افلاطون).شناخت، تفکر و مراقبت درباره حقایق ِ ازلی و شناخت ِ آن چه بدون ِ تغییر است را برترین نوع ِ شناخت میداند.و نتیجه این شناخت باید عمل کردن به تعالیم ِ مسیح باشد. او نائل آمدن به شناخت را به وسیله تفکر و تلاش ِ فکری ِ صرف ِ انسان ناممکن و بشر را نیازمند به تابش ِ انوار ِ لطف ِ ویژه الهی میداند. زیرا حقیقت را ثابت اما ذهن ِ انسان را متغیر و ناتوان از دریافت ِ کامل ِ حقیقت میشناسد.
نوع ِ دیگر ِ شناخت بینابینی ست که منجر به پیدایش ِ علوم در میان ِ بشر گردیده و از حواس برای ِ شناخت ِ اشیا استفاده میکند. اما معیارش احکامی ازلی و عقلانی است و به این خاطر در مرتبه شناخت ِ عقلانی ست، اما به دلیل ِ دخیل بودن ِ حواس در آن از نوع ِ پیشین پایین تر است.
وجود
از نظر ِ او انسان نسبت به سه چیز شناخت ِ یقینی دارد. نخست این که وجود دارد، سپس نسبت به حیات ِ خود و در آخر از فهمیدن.
شک داشتن و حتا اشتباه نسبت به وجود ِ دیگری حاکی ِ وجود ِ خویشتن است. زیرا ارتکاب ِ شک و اشتباه حاصل ِ بودن ِ فاعلی است. این جمله «اشتباه میکنم، پس هستم» میتوانست بشارتی بر دکارت باشد. اما به دلیل این که از نگاه ِ نویسنده «درباره ِ تثلیث»، دنیا محل ِ گذر، دارِ فنا و در بهترین حالت نشانهای برای ِ وجود ِ خدا است باید در پی ِ شناخت ِ چیزی ازلی-ابدی بود، بازگشتی است به سوی ِ افلاطون.او مانند ِ دکارت خود را به شناخت ِ جهان ِ پیرامون ، تجربه و آزمایش مشغول نمیسازد.
جهان و زمان
جهان و نفس حادث است و زمان همزاد ِ آنها. بر خلاف ِ ارسطو و بسیاری از فلاسفه یونانی که قائل به ماده اولیه برای ِ جهان بودند، آگوستینوس معتقد است که خدا جهان را از عدم خلق کرده است و عدم همان ماده اولیه بیصورت است. هم چنین نفس حادث است و برخلاف ِ نظر ِ افلاطون ازلی-ابدی نیست. زیرا در صورت ازلی-ابدی بودن زمانی برای ِ ورود ِ شر و گناه نمیتوان متصور شد. در صورتی که گناه(به ویژه نخستین) و شر حاصل ِ ارادهی ِ آزاد ِ آدمی است و ارتباطی با خالق ندارد.
نظریهِ دیگر عقول ِ بذری ست که الهام گرفته از فلسفه فلوطین است. عقول ِ بذری بالقوه، نامرئی و مخلوق ِ خدا هستند که در آینده بنا به شرایط هست میشوند. بنا بر نظریه ِ عقول بذری جهان یک بار به صورت بالقوه و دفعتی و سپس به صورت بالفعل و تدریجی آفریده شده است.وی برای ِ ایدهی ِ سرگردان و بیمکان ِ افلاطون،جائی در عقل ِ الهی پیدا میکند.
او مانند ِ ارسطو زمان را به عنوان ِ مقیاس حرکت آنها نمیپذیرد. هر سه حالت ِ زمان به نوعی در حال وجود دارند. گذشته به صورت ِ خاطره، آینده به صورت ِ انتظار و خود ِ حال به عنوان اکنون ِ قابل ِ درک.
دولت؛ شهر ِ خدا و شهر ِ بابل
با وجود حمایت ِ امپراتور ِ روم از مسیحیت، نویسنده شهر ِ خدا نگاهی بدبینانه به دولت دارد و آن را از محصولات ِ گناه ِ نخستین میپندارد. در تجسم ِ دو شهر، اورشلیم(شهر ِ خدا) و بابل(شهر ِمشرکان)، اورشلیم جایگاه ِ امتی از نژادها، زبانها و نقاط ِ گوناگون ِ جهان که همگی معتقد به خدا و مومن و عامل ِ تعالیم ِ مسیح برای ِ هدفی مشترک با هم همکاری میکنند.
آن چه تاثیر بسیاری در آینده اروپا گذاشت ایده برقراری ِ دولتی خدائی زیر ِ نظر ِ کلیسا بود. در واقع قرار گرفتن ِ قدرت در دستان ِ کلیسا و کمک به تطهیر ِ نوادهی ِ گناه ِ نخستین .
عامل ِ دیگر در نگارش ِ شهر ِ خدا، تضعیف ِ امپراتوری و شکست از بربرها بود که باعث بدبینی نسبت به مسیحیت در میان رومیان شد. اما اسقف ِ افریقائی علت ِ ضعف را در دین و کردار ِ گذشته رومیان میدانست.
اخلاق
سعادت باید هدف ِ اصلی ِ اخلاق باشد و سعادت چیزی نیست جز شناخت خدا و تلاش برای ِ شناخت ِ او. انسان به خودی ِ خود برای سعادتمند شدن نابسنده است و مانند ِ شناخت نیاز به مدد گرفتن از خدا دارد. زیرا ارادهی ِ آزاد ِ انسان تمایل به آفریدن ِ شر دارد. انسان، آزاد اما مکلف است.
آوگوستینوس بشر را صاحب ِ فطرتی میپندارد که به سمت ِ خدا میل میکند، مشروط بر اینکه ارادهی ِ او زنجیر شود تا «مشیت ِ شخصی»اش به سعادت منتهی شود.
اگر چه بر خلاف ِ نوافلاطونیان مشیت را امری شخصی میانگاشت اما معتقد به گناهی عمومی در میان ِ بشر بود. همچنین او ذات ِ بشر را پس از ارتکاب ِ گناه ِ نخستین خبیث میدانست که جز با غسل ِ تعمید و عنایت ِ خدا پاک نمیشود. او حتا کودکانی را که بدون ِ غسل تعمید میمردند گرفتار ِ عذاب و نفرین میدانست.
آگوستینوس یکی از آبای ِ کلیسا محسوب میشود و دارای ِ نقش ِ مهمی در حوزه کلام ِ مسیحی تا به امروز است.
او با آثار ِ بسیاری که از خود بر جای گذاشت تا قرنها در مرکز ِ بحث و تفسیرهای ِ مسیحیان در قرون وسطا بود.
فهم ِ درست و دقیق از فلسفه غرب بدون ِ اطلاع از سیر ِ اندیشه در تمامی ِ ادوار ِ آن دشوار است. هر چند قرون ِ وسطا دورهی ِ حضیض ِ اندیشه نسبت به پیش و پس از آن است اما در این دوره هم اندیشیدن به کلی تعطیل نشد بل که در مسیری بیحاصل و گرفتار در پیچ و خمهای ِ بحثهای ِ کلامی قرار گرفت. آگوستینوس در این دوره همواره تاثیر گذار بوده و از این رو اطلاعی اجمالی از اندیشهی ِ او، مفید است.
منابع:
تاریخ ِ فلسفه ج2- فردریک کاپلستون - ابراهیم دادجو – علمی فرهنگی
فلسفه در قرون ِ وسطا – کریم مجتهدی – امیرکبیر
تاریخ ِ تمدن ج4 عصر ِ ایمان-ویل دورانت-ابوطالب صارمی،ابوالقاسم پاینده،ابوالقاسم طاهری- علمی فرهنگی
تاریخ ِ فلسفه ِ غرب – برتراند راسل – نجف دریابندری- نشر پرواز